وبلاگ ادمین

ادمین و دوستان

وبلاگ ادمین

ادمین و دوستان

آخرین نظرات
پیوندها

سلام به همتون : )

 
اول تشکر بابت کامنتها و بازدیدتون از وبلاگ در شرایطی که هیچ مطلب جدیدی نداشت
این از معرفت شماست و این جمله که دوستانو میشه تو سختی و نداری و بی مطلبی شناخت : ))
 
امروز که دارم مطلبو میذارم هم نزدیک انتخابات مجلس خبرگان و مجلس پارلمان هستش و هم ولنتاین و نزدیک شدن به اسفند و تولد خودمو , عید نوروز و.. کلی اتفاق دیگه : )
 
یخورده گیجم نمیدونم از چی باید حرف بزنم
از غم و درد و تنهایی همیشه میشه حرف زد ولی فک کنم الان وقتش نیست
 
یه وقتایی آدم میرسه به دیوار خیلی بزرگ و بن بست ! , شاید فلسفی و تخیلی اگه بخوایم بهش نگاه کنیم بگیم دیوارارو بشکن , خودتو محدود نکن و از این حرفا ..
 
ولی وقتی آدم خودش نخواد و امیدی به اون ور دیوار نداشته باشه دیوارو منفجر کردن هم فرقی به حالش نداره و اینطوری میشه که خودشو از رو پل میندازه پایین یا تو یه ثانیه تصمیم میگیره با مترو تصادف کنه !
 
اینکه ندونی از چی حرف بزنی ولی بخوای یه چیزی بگی هم مثله همین می مونه
 
این یه طرفه داستانه میشه اینطوری هم بهش نگاه کرد که اگه اونی که ما میخوایم پشت دیوار باشه حاضریم هر کاری برای بدست آوردنش بکنیم حتی اگه شده مثله سریال مهران مدیری با قاشق دیوارو خراب کنیم : )
 
چند شب پیش قبل خواب و تو سکوته خیلی زیاد با این فکر داشتم میخوابیدم که یه داستان 5-6 قسمتی و کوتاه بنویسم و به صورت سریالی و هفته ای یا ماهیانه بذارم رو وبلاگ , موضوعش بیشتر رابطه دو نفر هست که دائم سرنوشت اونارو مقابل هم قرار میده , مقابل هم و نه نزدیک به هم
و این تقابل شاید جالب باشه شما هم بدونید ..
 
حرفامو با چند خط اول داستان تموم میکنم
 
 
راستین پسر چندم یک خانواده نسبتا مرفه شهرستانی که برای کنکور حاضر میشه و به خاطر فعالیتهای خارج از درسش به صورت خیلی خیلی اتفاقی با دختری به نام رها آشنا میشه که بعدها میفهمه اون دختر همشهری خودشه ..

سلام : )

 

تو این پست نصیحتو نکته اخلاقی نداریم فقط میخوام حرف بزنم (الکی مثلن من پر حرفم : دی)

نمیدونم چرا اینقد دارم مطلب میذارم : )) , یه جورایی بیقراری دارم : |

 

این بیقراریه خیلی بده , لامصب نمدونم باهاش چیکار کنم

شده براتون یه اتفاقی بیفته بعد از شدت حرص خوردن دندوناتونو فشار بدین؟!

من یه حالت اون مدلی دارم الان : ))

 

هر وقت خواستم یه چیزیو به کسی ثابت کنم بدتر شده

دیدین به بچه میگی به قابلمه دست نزن داغه , اونم زودی دستشو میچسبونه؟

تو این یک ماه کلی از این آدما دورم بودن نمیدونم چرا : (

 

دوست دارم ناخنامو به دیوار بکشم

(خخخ این حرکتو تو یه انیمیشن دیدم حرکتش دخترونس فک کنم : دی)

 

دیگه بعضی چیزا اینقد کش پیدا کرده برام که داره میرسه به تنفر :|

 

حرص زیاد میخورم من ولی میدونم که آدم ضعیفی نیستم :|

همیشه یه طوری خودمو از این منگنه نجات میدم (با کمک ..)

 

بیکار شدین یکم نصیحتم کنین : ))

شبتون بخیر

وقت بخیر به همه همشهریا و دوستای دیگمون که سر میزنن و باعث خوشحالی میشن

ایام محرم رو بهتون تسلیت میگم , ایشالا هر چی این شبا خواستین واستون اتفاق بیفته

و البته قولایی ام که بابت درخواستتون به بالا سریتون میدین فراموش نکنید : )

 

فک کنم یکم زود رفتم سر اصل مطلب : ))

یکم بیایم عقب تر : )

 

چند روز پیشا تو همین شهر خودمون یه آقایی داداش خودشو به ضرب چاقو کشته !

این بنده خدارو دورا دور میشناسم , همچین آدمی نبود که آدم بکشه از همه بدتر برادر خودشو :|

 

من خودم رابطم با داداشم اونقدری خوب نیست , یعنی بعضی وقتا میخوام خفش کنم : ))

ولی یادم میاد چند ماه پیش که درگیر سنگ کلیه بودم و کسی ام خونه نبود

بهش زنگ زدم اصا مهلت نداد من حرف بزنم از یه شهر دیگه بلند شد تنهایی اومد منو ببره دکتر !!

البته بعد اون قضیم بازم بعضی وقتا میخوام خفش کنم و چیزی تغییر نکرده : ))

 

ولی میخوام اینو بگم که چرا ما همش جنبه بد آدمارو میبینیم؟

اصا فرض بر اینکه داداش خوبی نیست , ولی حداقل تو عمرش یه کار خوب برام انجام داده دیگه؟

چرا قبل کشتنش به اون یه کار خوبش فکر نمیکنیم؟

 

حالا من میگم کشتن , حتمن که نباس بکشی , کشتن اینجا شامل خیلی چیزا میشه

مثلن طرف داداش بیکار خودشو تو شرکتش خودش کار نمیده (نمیگم پارتی بازی , کاری که بلده حداقل) , یا حسادت میکنه که قراره یه پولی نصیبش بشه , همش نگیم برادر و آقا , خواهرا حتی بعضی وقتا به هم ضربه میزنن

 

اطراف خودتون حتمن کسی رو دارین که با خونوادش قهره , یا مثلن خیلی وقته پیشه پدر مادرش نرفته به خاطر دعواهای خونوادگی , ارث و ..

 

9 ماه مادرمون مارو تو شکمش نگه میداره , کلی مواظبه اتفاقی نیفته , درد زایمان و..

ظهر غذا , شب غذا , یاد بچگیاتون بیفتین کی منو ببره مدرسه مامانت هست ! , ساندویچو قبل اینکه از خواب بیدار شی تو کیفت حاضر , دستت خونی بشه کی قبل تو اشکش در میاد مامان !!

 

مامان فلان چیزو میخوام به بابا میگی؟!! , حالا بنده خدا باید کلی التماس کنه تا برات پول بگیره یا راضی کنه یه چیزی واست بخرن ..

 

همه اینارو میدونیم ولی آخرش چون پول ندارن مثله دوستت واست موتور بخرن

خونه رو ول میکنی میری , یا تهش به بهانه مریض بودنشون میذاریمشون خونه سالمندان

اون همه خوبی رو فراموش کردیم انگار

 

شوهره بعد 20 سال زندگی تازه یادش میاد که زندگیه ما به خاطر خونواده هامون شروع شده

و با عشق نبوده , و به زنش میگه من الان عاشق شدم , عاشق یکی که اونم به خاطر اینکه با عشق شروع نکرده تا حالا سه بار طلاق گرفته از سه تا شوهر مختلف !!!

 

یکم یاد بگیریم فراموش نکنیم چقد دوسمون دارن

عشقایه بزرگو به خاطر لج بازی نابود نکنیم

اگه میبینیم کسی داره التماسمون میکنه بی رحم نباشیم

التماس کردن فقط به پای کسی افتادن نیست , مامانمون میگه پسرم عزیزم به خدا طلا هم ندارم برات بفروشم اون موتورو بخری وگرنه میفروختم , اینم یه نوع التماسه ..

 

فراموش نکنیم ما شیعه علی هستیم , با چار تا حرف بیخود دینو ایمانمونو فراموش نکنیم

آدما شخصیت اجتماعیشونو از اصالتشون و کارایه خوبی که انجام میدن بدست میارن

شخصیت ما ایرانیا امام علی بوده و هست

بهتره خودمون شخصیتمونو نگه داریم , تا اینکه بقیه بخوان برامون تصمیم بگیرن

اماممون غذا میبرد دم در خونه ها میذاشت

حالا علم پیشرفت کرده اینترنتی بدونه اینکه کسی بفهمه میتونی به اونی که نیاز داره در حد خودت کمک کنی , خیره های زیادی وجود داره که نیاز به گفتن نیست

 

باور کنید من شرایط نماینده مجلس شدن رو ندارم

و این حرفا هم واسه رای جمع کردن نزدم : ))

 

عنوان مطلب رو به خودم گفتم , رضا یادت باشه ! (یادومه یادومه : دی)

شمام یادتون باشه این مطلبو کامل بخونید خلاصش نکنید یه وقت : دی

 

شبتون بخیر : )

وقت بخیر رفقا , ببخشید بازم زود اومدم : )

یه قسمتی از زندگیم داره ورق میخوره که خواستم یه ذره از حالت شخصی درش بیارمو با شما به اشتراک بذارمش , ایشالا که مورد پسند بشه : )

 

مطلب طوریه که باید مثال بزنیم با هم تا اونی که تو ذهنمه شما هم بتونید ببینید

بعدشم در موردش حرف بزنیم

 

یادمه کوچیک تر که بودیم سر کلاس بچه ها از معلممون میپرسیدن استاد بهشت هم قانون داره؟

بعد استادمونم که بنده خدا تا حالا تو عمرش فوت نکرده بود (: دی) و جواب سوالم نمیدونست

میگفت آره هیچ جایی بدونه قانون نیست : )

البته بی راهم نمیگفت هر جایی قانون داره

 

من میخوام از قانونی حرف بزنم که کاش وجود داشت و این قانونایه الانمون هیچ کدوم نبود

یه ذره سخت شد : )

 

شما فک کنین یه پسر با یه دختر رابطه برقرار میکنه رابطه عمیق میشه و شاید قبل از ازدواج و عقد شرعی این رابطه به حدی برسه که انگار زنو شوهر رابطه داشتن (جزئیاتو فاکتور..)

رابطه ای که فرضا قبل از ازدواج منجر به جدایی میشه

مثلا پسر به جز اون دختر با افراد دیگه ای هم باشه (رابطه جدی منظورمه نه رابطه های مثل هم کلاسی دانشگاه بودن و اینطور چیزا)

خوب الان یه دخترو داریم که قبل ازدواج بی آبرو شده به امید اینکه اون پسر باهاش ازدواج کنه

و حالا پسر تو زرد از آب در اومده ..

 

این قصه رو همین جا نگه داریم

حالا فرض کنیم یه پسری واقعا یه دختر خانومو دوست داشته باشه

ولی دختر چون داستانایی مثله داستان بالا رو شنیده نمیتونه اعتماد کنه و این رابطه رو شروع کنه

البته واضحه که پسر این داستان قرار نیست رابطه زنو شوهری قبل ازدواجو داشته باشه

و در واقع قصد سو استفاده نداره (حداقل فرض میتونیم بکنیم که : دی)

خوب بدترین حالت ممکن رو برای این داستان هم در نظر میگیریم

یعنی به خاطر محافظه کار بودن دختر این رابطه حتی شروع نمیشه

البته میشه مثلن پسر بره خواستگاری و .. ولی خوب فعلن نمیخوایم در این مورد صحبت کنیم

قصدمون اینه بدترین حالتو در نظر بگیریم و مقایسه کنیم

 

قصه اول یه دختر بی آبرو شده رو داریم که مظلوم واقع شده و هر کی این داستانو بشنوه میگه همه پسرا اینطوری ان و فلانو فلانو فلانو فلان .. (من به عنوان یه پسر تکذیب نمیکنم : دی)

 

خوب قصه دومم یه پسرو داریم که به خاطر اون آقا پسر قصه اول

این طفلکم قربانی شده یه طورایی ..

 

واسه اینکه این مشکلات پیش نیاد ما تو این دنیا یه سری قانون داریم

مثلن اگه تجاوز قبل ازدواج باشه دستو پا آقا پسرو مهریه خانوم میکنن و مجبوره باهاش زندگی کنه

هر چند این زندگی تهش بن بسته ..

ولی بازم یه قانونه که به خاطر حمایت از دختر قصه اول نوشته شده

 

یه سوال ؟! , واسه حمایت از دله اون پسر قصه دوم قانونی داریم؟!

روش و شرایطی وجود داره واسه اینکه اون پسرم به خواستش برسه (خواستگاری و..)

ولی قانونی نیست ..

 

بیشتر در مورد قانون حرف بزنیم

تا حالا فک کردین اگه چراغ راهنمایی سر چهار راه نبود چطور میشد؟! (سوال کلیشه ای : دی)

خوب یه سوال دیگه , تا حالا فک کردین اگه به جای چراغ راهنما یه قانون ذاتی تو بدن آدما وجود داشت چطوری میشد؟ , مثلن مردمی که ماشین داشتن به عابر احترام بذارن و اجازه بدن اونا رد بشن

یا فرضا یواش تر عبور کنن , همچنین عابر به راننده احترام بذاره ..

 

یا مثلا قانون مهریه خانوما اگه وجود نداشت مطمئنا مردا از اینم که هستن زورگو تر میشدن : دی

ولی یکم رویایی بهش نگاه کنیم فک کنین همه مردا خانوماشونو در حد تاج سر میدونستن!

خانوما مرداشونو قانون خودشون و خونشون میدونستن!

 

اینطوری واقعا به قانون گذاری و.. نیازی بود؟! دادگاه چطور؟!

اون پسر قصه دوم به خاطر بی قانونی دلش نمیشکست ..

بازی فوتبال نیاز به داور نداشت , اگه توپی گل میشد

دیگه کسی بیخودی اعتراض نمیکرد و وجود داورو کسی احساس نمیکرد ..

 

این دنیا وقتی بهشت میشه که قانون نداشته باشه

وقتی بهشت میشه که قانون تو ذات آدما باشه

 

دنیای بی قانون ! , اینطور دنیایی پر از اعتماده طوری که اگه دختری پسری رو خواست (یا برعکس)

به این دوست داشتن نمیگفتن هوس ..

 

شبتون بخیر

وقت بخیر رفقا , چتی ها , غیر چتی ها , ربات های گوگل : دی و بقیه دوستان که سر میزنن

همچنین عزیزانی که از راه های دور تشریف میارن مشهد مقدس , تهران بزرگ و غیره : ))

 

خدا وکیلی مجلسی ندیدم این جمله های بالا رو توش نگن , حالا مجلس ترحیم باشه یا عروسی

ترحیم باشه قرآن خون مسجد میگه , عروسی باشه بروبکس تیمپو میگن : دی

 

خو بگذریم , خوب هستین ایشالا؟ , حالو احوال؟ رو به رشدین؟ (به قوله یه عزیزی : دی)

ایشالا سلامت باشید..

 

جاتون خالی تو تاکسی نشسته بودم , یارو گوش بیکار گیر آورده بود کله مو خورد تا رسیدیم : دی

از کل همسایه هاشون بد میگفت (میگفت زنم تربتیه موندگار شدیم دیگه)

میگفت همسایه بغلیمون منو میبینه میشینه تو تاکسی

بعد موقع کرایه دادن میگه حالا همو میبینیم و بای بای : دی

 

یا میگفت فلانی آشنامونه زنگ میزنه دربست میرم در خونش میرسونمش بعد کرایه رو میگه

دسته شما درد نکنه و بازم بای بای : دی

یه مورد دیگم گفت مثلا کرایه 800 تومان میشه آشناشون 500 میده میگه ببخشید و بازم بای بای : )

 

انواع مثالارو زد که من گوشی دستم بیاد کرایه شو کامل بدم : دی

وسط راه یه خانوم و یکم بعد ترش دوباره یه خانوم دیگه سوار شدن

اینا قبل من پیاده شدن و مثلن کرایه رو که 800 بود هزار تومانی میدادن و راننده عزیز 200 تومان رو میگفت طلب شما و گاز گاز : دی

 

هر دوتا خانوم همینطوری شد , 400 تومان خورد قشنگ : دی

آقا من خندم گرفته بود الکی سرفه میکردم تابلو نشه : ))))

 

منم کرایه رو بیشتر دادم و منتظر باقی پول واستادم , بعد دیدم میگه طلب شما : دی

یه خنده کردم یارو فهمید : )) , بعد نصف باقی پولو جادو کرد پیدا شد داد بهم باقیشو نداد : ))

 

همین آقا وسط راه از سایپا و ایران خودرو هم گلایه میکرد : دی

میگفت اینقد پول میگیرن ماشین بد میدن دست مردم و فلان و فلانو فلان : )

مردم با پراید کشته میشن و از این حرفا

(من این دوتا شرکت یا این آقا رو قضاوت نمیکنم خودتون میتونید اینکارو کنید)

 

به نظرتون چند نفر تو ایران خودرو و سایپا کار میکنن؟ مستقیم یا غیر مستقیم چند میلیون آدم مرتبط هستن , از کارگرایه کارخونه ها بگیرین تا نمایندگی های شهرها و بنگاه دارایه ماشین و ..

همه این آدما مگه ایرانی نیستن؟ مگه برادر خواهر و پدر و مادرایه خود ما نیستین که کار میکنن؟

اینا دوست دارن جنس بد و در حد کشتار به دست مردم برسونن؟

مشکل کجاست؟

 

بذارید از این قضیه دور شیم و یه داستان دیگرو شروع کنیم

چند روز پیش گفتن آب معدنی دماوند سمیه و پلمپ شد (الان دوباره رفع پلمپ شده ظاهرا)

تو این مدتی که پلمپ بود من خودم چند بار آب معدنی خریدم همشم دماوند دارن!

حالا فک کنین هر مغازه شاید 30 - 40 تا آب معدنی داره که سمیه و اخبار هم همه جا گفته اینا سمیه

ولی چرا مغازه دار ضررو قبول نمیکنن و به فکر مردمشون نیستن؟

30-40 تا آب معدنی چقد قیمتشه؟

دونه ای 800 تومان میشه 30- 40هزار تومان , اصا 500 هزار تومان

واسه 500 هزار تومان ارزششو داره چند نفرو در معرض سم قرار بدیم؟

بعد همین مغازه دار میاد از سایپا و ایران خودرو و.. کشورو دولتو همه و همه گله میکنه

که چرا به فکر مردم نیستن

 

راننده تاکسی یا مغازه دار فقط مثالن , خودتون کاری انجام دادین که بدونید درست نیست؟

چرا اینقدر آدما عوض شدن؟

 

طرف عاشق یکی میشه بعد عشقش واسه پول , قیافه و..

ترکش میکنه و خودش عاشق یکی دیگه میشه , و باز عشقه اون واسه .. اونو ترک میکنه

یکی یکی دیگه رو میخواد اینقدر دست دست میکنه که هم خودش دو دل میشه که واقعا دوسش داره یا نه هم طرف مقابلش فک میکنه که رابطه ای نیست و بهتره دل نبنده

 

هیچ چیز این دنیا کامل نیست , خود آدما باید کاملش کنن

همه میگن از یه جایی باید شروع بشه

اول از خودمون ..

 

مخلصیم : )

وقت بخیر

 

ببخشید اینقد زود زود مطلب میذارم : ))

یعنی من موندم به کدوم ساز شماها نی نای نای کنم : ))

دیر مطلب میذارم میگین وبلاگو عنکبوت گرفته زود میذارم میگین باز بیکار شدی تو : ))

 

ولی دمتون گرم که باز نظرتونو میگین

اونایی که میان فقط میخونن حرومشون باشه مطالب ارزشمند من : دی

 

به قول شماها بیکار شدم در مورد یه موضوعی فک میکردم گفتم بنویسم

شماها هم تو فکر من شریک باشین : دی

 

بعضی وقتا یه موضوعی رو میدونین ولی بقیه نمیدونن بعد شما مجبورین تو خودتون نگه دارین که یه وقت موضوع کش دار نشه و باعث درد سر کسی نشه

مثلا همسایتون با خمپاره میزنه تو ماشین اون یکی همسایتون ولی شما از ترس اینکه شمارو هم به گلوله ببنده هیچی نمیگین (مثال تخیلی : دی)

 

یا مثلا مرد همسایه رو میبینین که با یکی بعله ! ولی چون پای آبرو در میونه حرفی نمیزنین

(نقش خیانت کارو ممکنه ممکنه زن همسایه , یا .. داشته باشه)

 

یا مثلا بعضی آدما رو که بهشون نزدیک ترینو خوب میشناسین جلو رویه شما حرفا یا کارایی انجام میدن که شما میدونین دروغ میگه و یا داره خیانت میکنه ولی چون رفیقتونه حرفی نمیزنین

(اینطور آدما تو چتروم زیادن هم آقا و هم خانوم : دی)

 

همه این چیزا باعث میشه شما خودخوری کنین , اعصابتون خورد باشه و..

 

حالا شما عمیق تر به موضوع نگاه کنین , فک کنین مثلا عروس خونواده داره به برادرتون خیانت میکنه و شما میدونین , یا فرضا دوماد خونواده به خواهرتون خیانت میکنه و شما اینو میفهمین !

 

حتی فک کردن بهشم سنگینه چه برسه که واقعن شما همچین خیانتی رو ببینین !

 

بحثو اینجا نگه داریم بریم سراغ آرزویه بچگیامون : )

همه ی آدما ذاتا کنجکاو هستن (با درجه کنجکاوی متفاوت البته)

همیشه میخواستیم بدونیم تو ذهن بقیه چی میگذره , حتی الانم همینطوریم !

مثلا دخترا تو دوران راهنمایی و دبیرستان بهم میگفتن به نظرت تو دبیرستان پسرانه چه خبره

و پسرا هم برعکس : )

یا مثلا زنایه همسایه با هم حرف میزنن میگن به نظرت اصغر آقا بغال زنشو میخواد طلاق بده؟ : ))

کاش بدونیم خونه جواد آقا ماست فروش چه خبر بود که اینقد سرو صدا میومد : ))

 

بیشتر مثالایه کنجکاوی مربوط به خانوماست : )) چون کلا آدمایه کنجکاو تری هستن : )

 

حالا فک کنین یکی از این خانومایه همسایه به درجه چشم بصیرت برسه !

تازه میفهمه که شوهرش وقتی کارش ساعت 4 عصر تموم میشه چرا 8 میاد خونه : )))

 

از بهلول میپرسن تلخ ترین چیز رو بگو , میگه حقیقت

میپرسن چطوری باید تحملش کرد و ایشون میگه با فکر و تعقل

 

شماها چی ؟ دوست دارین چشم بصیرت میداشتین ؟ : )

میتونستین مشکلاتشو تحمل کنین؟

 

چقد نوشتم من خسته نباشم : ))

ساعت 3:29 صبح و نزدیک اذون صبح به افق تربت : )

 

صبحتون بخیر : )

وقت بخیر : )

 

22 سالو چند ماه میشه که خدا بهم زندگی کردنو تو این دنیا داده

با آدمایه ریزو درشت زیادی برخورد داشتم , البته با دروغایه ریزو درشتشون هم همینطور : )

 

هر کدوم یه جوری میخوان توجیه کنن یا اینکه میخوان دروغو کوچیک نشون بدن

ولی خوب میشه به نظرتون؟

 

دقت دارین که صحبت سر اون آدماست , من نمیگم دروغ نگفتم یا گفتم یا هر چیزی : )

 

دروغ مثه تیر میمونه , کوچیکشم آدمو از پا در میاره چه برسه به بزرگتراش : )

به نظرم حداقل با نزدیکانمون صادق باشیم , حتی دروغ کوچیکم بهشون نگیم

به مادرمون به پدرمون به همسرمون (همسرتون : دی) و..

 

اگه کاری رو میخوایم شروع کنیم که احتمال میدیم باید دروغ بگیم مطمئنا کار خوبی نیست

 

اگه رابطه ای میخواین شروع کنیم که با دروغ شرو میشه و قراره با دروغ گفتن یه جایگاه بلندی واسه خودمون تو اون رابطه بسازیم مطمئنا یه روزی همش سقوط میکنه و حتی بدتر از قبل رابطه میشه

 

شاید بد نباشه به هر کسی اعتماد نکنیم , اما پیامبر به همه اعتماد میکرد حتی گاهی اوقات مردم فک میکردن پیامبر یه آدمه ساده لوح هستش ولی این از ساده لوحی نبود

از معرفت و بزرگ منشی ایشون بود

 

میخواستم از آبرو کسیو ریختن هم , یه چیزایی بگم ولی بیخیال چون خیلی واضحه

که آبروی کسی رو بخوای ببری ممکنه به نظر کار راحتی باشه

اما بعدش وجدان , آدمو بدجوری اذیت میکنه

 

بحث جدی شد دیگه ادامه ندم بهتره : )

ساعت نزدیکه 5 صبح هستش و من 3 ساعت دیگه سر جلسه امتحان نشستم : ))

 

صبحتون بهاری : )

وقت بخیر : )

 

با اینکه دیشب نخوابیدم واسه امتحان امروز صبح و آخرشم امتحانو گند زدم

ولی نمیدونم چرا خوشحالم : )))

 

نمیدونم دقت کردین یا نه ؟ , ولی وبلاگ داره به یکسالگیش نزدیک میشه : )

الان برین یکم دقت کنین بعد برگردین بقیشو بخونید : ))

 

اولین مطلبی که تو وبلاگ گذاشتم یادم میاد تو ایام ماه رمضون بود

چون ماه رمضون کلا تا صبح بیدارم بودم تقریبا میشه گفت هر روز مطلب میذاشتم

بازم اگر دقت کنین تیر ماه پارسال حدود 18 تا مطلب گذاشتم تو یکماه

که از کل مطالب بقیه سال بیشتر بوده : دی

خیلی زود داره میگذره انگار ساعت افتاده رو دور تندش : )

 

بچه های کنکوری ام اگه مطلبو میخونین واستون آرزوی موفق داریم

(به نمایندگی از بچه های روم : دی)

فک کنم 20 خرداد کنکور باشه یعنی حدود 10-11 روز دیگه

 

کنکور یه چیز مضحک تو ایرانه خیلیا به واسطه فقط یک امتحان زندگیشون تغییر میکنه که نباید اینطوری باشه و باید یکم ثبات و عدالت هم رعایت بشه , یکی 12 سال درس میخونه با معدل خوب ولی کنکورشو خراب میکنه که انصاف نیست واقعا

 

هر کسی یه جوری هیجان داره : )

یکی چون ماه رمضون میاد میخواد برایه سال اول روزشو کامل بگیره

یکی کنکور داره ..

یکی میخواد بره سربازی مثه Eddie عزیز خودمون

یکی مثه من امتحانشو گند میزنه : دی

 

هیجان چیز بدی نیست , همیشه حالت دلواپسی و دلشوره بعد از اینکه تموم میشه

تبدیل به خاطره میشه , چند سال دیگه کنکوریا یادشون میاد اینروزایه قبل کنکورو و کلی ذوق میکنن

 

من هر زمان که هیجانی میشم سعی میکنم بنویسم : ))

امیدوارم این هیجانات باعث آزار شما نباشه : )

 

روزتون خوش : )

وقت بخیر : )

 

من وقتی فشار زندگی زیاد میشه انگار بیشتر میزنم تو خط نوشتن : دی

الان وسط امتحانا اسبو با شیلنگ بزنی نمیاد نت , ولی من دارم تو وبلاگ مطلب میذارم : )))

 

تو این مطلب میخوام یکم شمارو با مشکلات ادمین بودن آشنا کنم : دی

من جز تربتی ها چندتا سایت دارم که زیاد در موردشون حرف نزدم

ولی به هر حال اونجا هم ادمین حساب میشم : دی

 

چند وقت پیش یه پسری تو یکی از سایتا به یکی از چهره های معروف ایرانی فحش داده بود منم کامنتشو تایید نکردم فرداش اومده بود نوشته بود , ادمین اگه کامنتامو تایید نکنی به خودت فحش میدم :|

 

همه مطالب سایتارو رایگان میذاریم بعد یکی اومده بود کل جد و آباد مارو فحش داده بود تهش نوشته بود چرا خط چهارم غلط املایی دارین : ))))

 

تا حالا شده وسط روز در حالی که خوابتون میاد یکی زنگ بزنه تهدید کنه بگه چرا ناظرات منو اخراج کردن فردا فلان میکنم پسفردا ال میکنم؟! حالا شما اصا خبر ندارین داستان چیه : )))

 

شماره منم شده عینه شماره 110 : دی , همه بلدن انگار , هر روز یکی اس میده اخراج شدم جون مادرت آزادم کن : | , یا ناظرا زنگ میزنن فلانی اشتباهی اخراج شده !!

 

از زیرآب زدن ناظرا برایه هم دیگه نمیگم : )))

 

حتی بعضی وقتا کاربرا با هم به مشکل میخورن پای منم این وسط میکشن تو دعواهاشون : ))

 

با اینکه ناظر داریمو خیلی مواظب رفتار کاربرا هستیم ولی بازم مشکلات زیادی پیش میاد

 

و همیشه ادمین باید جواب بده : )

 

چتروم سایت تربتی ها کلا هیچ درآمدی واسه من نداره برعکس یه هزینه گزافی ماهیانه در پی داره که حدود 2-3 سال هست مرتب پرداخت کردم ولی از همه سایتهای دیگم دردسرش بیشتر بوده واسم , اگه دقت کنین هر چی چتروم بچه ها تربت بعد تربتی ها زدن بعد یه مدت کنسلش کردن , این به خاطر اینه که چتروم هزینه هاست زیادی داره , ولی خوب شهرمون اونقدری برام مهم بوده که تا الان نگهش داشتم

 

خیلی وقتا اتفاقایی افتاده که با خودم گفتم ارزششو نداره و به فکر پایان چتروم افتادم

ولی هر بار گفتم درست میشه مهم نیست اینم میگذره

 

خدا به همه صبر بده : )

 

به حساب دردو دل بذارید این حرفارو : )

روزتون خوش

وقت بخیر : )

 

چیه خو؟ نمیشه یه بار من زود مطلب بذارم؟ عجب گیری کردیما : ))

مورد اورژانسی پیش اومده حتما که زود میذارم , دههه : |

 

ساعت 2 بامداد با آلبوم مازیار فلاحی - لعنت به من , منم در حال نگارش :|

مازیار سلام کن به دوستایه من :| , سلام : ||

 

روز پنج شنبه دوباره , وعده ی دیدنه یاره , رویه سنگه سردی از غم میریزه اشکایه خستم

تا که قاصدک دوباره خبری ازت بیاره , با یه دسته گله ارزون پیشتم من زیر بارون : )

 

مازیار داداش تربت چند روز پیش ابری بود ولی الان همون ابرام نیست چه برسه به بارون

حالا من چه غلطی بکنم وقتی بارون نیس :|

 

هر ترک از آلبومش میرسه میگه بارون :|

الان ترک دومشم اینو میگه :

 

گاهی که به یادت زیر بارون آروم میگیرم , حتی تو خیالم تو خیال چشمات اسیرم

حالا زیر بارون با تو و قدمهات , با خیاله عشقت با تو نفسهات برسه به دستات

واسه اینه که عاشقونه شدم عاشقه دلت : )

 

مازیار نمیشه مثلا به طرف بگم "گاهی که به یادت تو زمین زعفرون آروم میگیرم" عایا؟ :|

الان خودم فک کردم دیدم گند خورد به شعر , همون بارون بهتره انگار : )

 

سر بچه هارو درد آوردیم مازیار بیا جمع کنیم بریم : دی

اینا الان میگن طفلک ادمین زده به سرش : )))

خو حقم دارن : ))

 

آدمایی مثل من که تیپ ENFP (توضیحات) دارن وقتی دچار هیجانات درونی میشن

مثه الان من میشن و چرت میگن : ))

 

ترک ششم مازیار - آلبوم لعنت به من

 

عاشقانه من میسازم کلبه ای از دلتنگی از دلتنگی

مثل باران من میبارم آرام آرام از دلتنگی

 

خدا همه بیمارانو شفا بده : ) , بگین آمین : ))

 

تو بغض سرد بارون منو به غم سپردی , قلبم میونه دستات برو خدا به همرات : (

 

شاید نتونیم مستقیم به طرف مقابلمون بگیم دوسش داریم ,

شاید غیر از اینکه بگیم دوسش داریم بتونیم کارایه بهتری انجام بدیم

شاید بشه یکم عاشقانه تر رابطه ها رو شروع کرد

خلاقیت وقتی که عاشق کسی هستیم میتونه رابطه رو گرم تر کنه

وگرنه دچار تکراری شدن میشیم : )

 

 

ترک هشتم مازیار فلاحی عزیز - آلبوم لعنت به من

 

همه میدونن این حسو , که من بارونو دوست دارم

مثه اسمت که بارونه , مثه چشمات که معصومه

تو باشی حس خوبی هست تو هستی قلبم آرومه

دارم اسمت رو میخونم , داره تر میشه آوازم , تو بارونی , تو بارونی , تو امیدی گل نازم : )

 

نمیدونم منظورمو رسوندم یا نه : )

ولی امیدوارم اونایی که باید این مطلبو درک کنن , درک کرده باشن : )

 

شبتون بارونی : )