خاطرات ادمین
سلام , وقت بخیر : )
خواستم اسم این مطلبو بذارم تجربه های ادمین, بعد یخورده مطالبی که قراره بنویسمو مرور کردم
به نظرم اومد خاطره مناسب تر باشه : دی
حالا بعضی قسمتا اگه به تجربه هام بیشتر اشاره شده بود تا خاطره, بذارین به اون حساب : دی
می خوام از همون کودکی شروع کنم بیام تا سن 77 سالگی الانم : ))))
من خیلی کوچیک که بودم (حتی خودمم یادم نمیاد !!) مادرم میگه زیاد از هوای گرم خوشت نمیومده!
مثلا پَتو ,کلا تو موودم نبوده : دی , یا مثلا کنار پنجره یا دم دَر یا حتی تنها تو حیاط میخوابیدم!!!
قسمت حیاطشو خودم یادمه : )))
البته الانم همونطوریم ولی منطقی ترم نسبت به قبل : دی
یکم بزرگتر که شدم علایقم پشرفته تر شد : دی
قبل اینکه برم مدرسه یکی از علایقم پشت بوم بود : دی , البته از دیوار , نه راه پله : دی
البته دیوارش چند قسمتی بود یعنی اول یه پشت بوم کوچیک بود بالا رفتنشم زیاد سخت نبود , بعد پشت بوم اصلی بود , اینا رو گفتم با گربه منو اشتباه نگیرین یه وقت : ))
کلاس سوم ابتدایی واسه مسابقات دو میدانی رفتم , نفر یکی به آخر شدم : دی
اون بنده خدا هم که آخر شد کفشش کلا ترکید وسط مسابقه ادامه نداد : دی
البته اونا 3-4 سالی بزرگتر از من بودن : )
بعد اون تجربه تلخ ورزشی : دی بیشتر به درسم توجه داشتم در حدی که
تا پیش دانشگاهی معدلم زیر 19 نشد : )
چه زود رسیدم به پیش دانشگاهی : دی , ESC بزنین برگردیم عقب : ))))
کلاس 4 ام ابتدایی از مرحله بغل دست نشستن بابا و رانندگی با ماشین به مرحله تنهایی نشستن ارتقا پیدا کردم : دی
یه سری دنده عقب میومدم کلا صندوق عقبو با خاک یکسان کردم : دی
طوری که درش بسته نمیشد : دی
بعد از اون اتفاق یه مدت کلا از میادین ماشین سواری محروم شدم : ))))
ولی خدا رو شکر بعد اون داستان تا الان تصادف جدی نکردم یا حداقل مقصر نبودم : )
راننده فرمول یک شدم دیگه : دی
از پنجم ابتدایی به بعد با کارتای اینترنت هاتف آشنا شدم : دی
اون زمان , 5 ساعته بودن 2/5 ساعتم رایگان میدادن 750 تومان , 10 تا کارتم که بهشون میدادی یه دونه مجانی میدادن : ))
کارتاشون نسبت به بقیه کارتای اینترنت یه ویژگی بارز داشت : دی, مثلا دو دقیقه از شارژ که باقی میموند بعد نت وصل میشدیم حتی بعد از اون دو دقیقه نت قطع نمیشد تا زمانی که سیستم روشن بود : ))) , البته بعدها منو داداشم فهمیدیم حتی خودشونم اینو نمیدونن و در واقع ما کشفش کرده بودیم : دی
اگه گفتین چه جوری این کارتو منو داداشم بین خودمون تقسیم میکردیم؟ : دی
یه نفر 5 ساعتو میگرفت یه نفر دیگمون 2/5 ساعت + ته کارت : )))))
خوب بریم سراغ دوران راهنمایی : ))
یادمه سوم راهنمایی بودیم نزدیک عید بود یا نزدیک امتحانا و معمولا درسا به اون صورت جدی نبود
معلمامونم بعضیاشون گوشه میدادن که مثلا "خاک بر سرتون چرا اومدین : دی" : )))
چشمتون روز بد نبینه من خیر سرم شاگرد خوب کلاس بودم بچه ها همگی با هم تصمیم گرفتن بریم خونه و از فرداشم نیایم : دی
همه قبول کردن منم هم ! , دسته جمعی زنگ تفریح فرار کردیم : دی
کلاس کاملا پاکسازی شده بود : دی , همه رفتیم !!!
بعد که رسیدم خونه حدودا 15 دقیقه بعدش تلفن زنگ خورد ! , اومدم شماره رو دیدم بعععله از مدرست : دی , من دیدم ضایست خونواده بفهمن از مدرسه فرار کردم, خودم جواب دادم : ((
مدیر مدرسه بود میگفت واقعا از شما بعیده آقا ر.. , حرفش تموم نشده بود یه طوری که بقیه نفهمن گفتم الان میام!!!!
با کمال شرمندگی نسبت به مدیر و عذاب وجدان نسبت به رفیقامون رفتم مدرسه : دی
همه سر کلاس بودن !!!!!!!!
اصا انگار فقط منو فرستادن برم خونه !!
دبیرستان پر اتفاق ترین دوران بود حداقل واسه من ,
معمولا زندگی آدم از همون دبیرستان شکل میگیره
یه بار امتحان عربی داشتیم , من تا اون موقع اصا نمیدونستم تقلب چیه (فک کنین چقد مثبت واقعا : دی)
یکی از بچه ها (لعنت خدا بر شیطان درون او باد : دی) سر امتحان بهم گفت یه دونه 4 گزینه ای بگو منم یکی به تو میگم : )
من خریت کردم اشتباه کردم : دی بهش گفتم , اونم یه دونه واسه من جواب داد
موقع امضای برگه ها اونی که به من گفته بود اشتباه بود ولی سوالی که من بهش جواب دادم درست بود! , تا اینجا زیاد مشکل حادی نیست : )
مشکل از جایی شروع میشه که سوالی که به من جواب داده بود و اشتباه بود خودش درست نوشته بود : |
دستم درد گرفت بس که نوشتم بی رحما : )))
بسه دیگه جمع کنین بساطتونو : دی
پایان : دی
- ۹۳/۰۴/۱۰
واقعا اقا رضا تا دبیرستان اصلا تقلب نکردی؟؟؟میخای یکم بیشترفکرکنی؟
البته تقلب کردنم برمیگرده به دل رحم بودن دیگه .مثلا خودمن وقتی میبینم یکی بهم نگاه میکنه که التماس ازچشاش میباره خو بهش میرسونم!!! دل رحمیم دیگه...
ایده جالبی بودخاطراتت(هرچندمن بیشترکنجکاوم از اشناییت با اینترنت و کارکردن باهاشو بعدشم رفقای تجاریت بدونم!)
منم این ایده رو چندوقت پیش عملی کردم ها با این تفاوت که من شیطنت های دوران دبیرستانمو نوشتم خوشحال میشم اگه وقت کردی به وب منم بری...
torbatma.blogfa
اوووو چقدرحرف زدم کی من کم حرفی رو یادمیگیرم الله اعلم...////
برم تا از وبت بیرونم نکردی!!!!!
این پستتم عالی بود و بـــــای....